استفاده از کتاب یادشده به
سالهای دهه 1320 مربوط میشود و نوع خط به کار بردهشده در آن به صورت نستعلیق و
نسخ است. در آن دوران که دانشآموزان با این کتاب تحصیل میکردند، اواخر جنگ جهانی
دوم بود.
کلهرنیا که دوران خردسالیاش را
با شعرها و جملههای کودکانه این کتاب سپری کرده است، در اینباره میگوید: «تأثیر
مثبت و شادیآور بعضی از حکایتهای این کتاب هنوز پس از چند دهه بر روح و روان من
باقی مانده؛ به طوری که بارها از این کتاب برای فرزندان و نوههایم قبل از رفتن به
مدرسه، خواندهام. برخی از حکایتهای این کتاب عبارتاند از: شب مهتاب، بوسه مادر،
عید نوروز و پیشی پیشی ملوسم.»
او با اشاره به انتقادی که در
همان سنین کودکی به یکی از درسهای این کتاب داشته است، میگوید: «درس «آذر و شخص
کور» همیشه سؤالی آزاردهنده در ذهن من به وجود میآورد که چرا نویسنده این کتاب
ارزشمند، آن فرد نابینا را مرد کور خطاب میکند؟ چون من همیشه از واژه کور متنفر
بودم که اصلاً چرا انسان به خاطر معلولیت باید تا آخر عمر احساس ذلت کند و همیشه
دوست داشتم که آدم علیل هرگز ذلیل نباشد.