Mark Keathley متولد 1963 در
خانواده ای مزرعه دار و گاوچران در شرق تگزاس بزرگ شد و بعنوان یک کابوی علاقمند به
نقاشی پا به عرصه ی هنر گذاشت. او در سن پنچ سالگی بارها علاقه خود را در کشیدن
نقاشی نشان داد. دشت های باز، جنگل های سرسبز، گله هایی که توسط گاوچران ها هدایت
می شدند و جعبه وسایل نقاشی مادرش در اتاق زیر شیروانی، چیزهایی بود که در بیشتر
اوقات فراغت نظر او را جلب می کرد. او هنوز یازده سال سن نداشت که تقریبا چهارده ساعت در روز و شش روز در هفته را به نقاشی های الهام بخش می پرداخت تاجایی که ظرف یک سال توانست خود را به عنوان یک نوجوان نقاش مطرح معرفی کند. او بعدها توانست توسط یکی از دوستانش در کلاس هنر کالج آثار هنری اش را بفروش برساند. در اوایل دهه 1990 بود که مارک توانست جوایزی نیز در عالم هنر نقاشی را از آن خود کند. |
لطفا تا باز شدن کامل عکسها شکیبا
باشید
در صورتی که هر یک از عکسها باز نشد بر روی آن راست
کلیک کرده و گزینه Show Picture و یا Reload Image را انتخاب کنید
به گزارش 598 مشرق به نقل از خانواده سبز، پیوند آسمانی – ازدواج دخت پیامبر(ص)، حضرت فاطمه(س) با علیبنابیطالب امام علی(ع)، ازدواجی آسمانی بود. امام خمینی(ره) در صحیفه نور – جلد 16 – ص 192 فرمودهاند: «فاطمه(س) زنی بود که در حجرهای کوچک و خانهای محقر انسانهایی تربیت کرد که نورشان از بسیط خاک تا آن سوی افلاک و از عالم ملک تا آن سوی ملکوت اعلی میدرخشد.» هفتم آبانماه که سالگرد ازدواج این دو نور آسمانی است روز «ازدواج و خانواده» نامگذاری شده است. به همین بهانه تصمیم گرفتیم در این دو صفحه به ازدواجهایی اشاره کنیم که ویژگیهای خاصی دارند.
شور عشق
با دیدن این تصاویر کمی به خود میآییم و برای چند لحظهای تمام نداشتههایمان را فراموش میکنیم.
ما همیشه به دیگران غبطه میخوریم و تمام داشتههای خود را نادیده میگیریم، مگر اینکه گاهگاهی کسی را ببینیم که از موهبتی محروم است آن موقع شاید کمی خدا را به خاطر داشتههایمان شکر کنیم.
ما فراموش میکنیم که نباید به حال کسی غبطه بخوریم، از یاد میبریم که باید از همان چیزی که هستیم و داریم نهایت استفاده را بکنیم، شاد باشیم و خدا را شکر کنیم.
این مقدمهای بود برای تصاویری که در زیر آمده، تصاویری که انسان را تکان میدهد و باعث میشود اگرچه برای چند لحظه اما به خود بیاییم. با دیدن این تصاویر افسرده میشویم و احساس میکنیم انسانهای سالم چه دلایل محکمی برای شادی و خوشبختی دارند اما از آن بیخبرند!
احمد و فاطمه هر دو معلول هستند، احمد از هر دو دست و فاطمه از هر دو پا معلول است. احمد و فاطمه دو سالی است که با هم ازدواج کردهاند و با تمام محدودیتها یکدیگر را پذیرفتهاند. احمد پای هرگز نداشته فاطمه را جبران میکند و فاطمه دست هرگز نداشته احمد را.
این دو چه زیبا معنی زندگی را درک کردهاند و با هم شاد و خوشبختاند.
این دو سالهاست که در کهریزک زندگی میکنند و مسئولین آنجا از این دو به عنوان الگو همیشه نام میبرند... حتی برای آنان یک ازدواج مفصل هم برگزار کردند.
ازدواج دوقلوها
سنت الهی ازدواج، از زیباترین سنتهای خداوند و شنیدن خبر ازدواج دوستان وآشنایان بسیار خوشایند است. یکی از جالبترین ازدواجها که معمولا به ندرت شاهد آن در سطح جامعه هستیم، ازدواجهای دوقلویی است که در آن، برادران دوقلو با خواهران دوقلو پیوند زناشویی میبندند و دو زوج خوشبخت، زندگی جدید دوقلویی خود را آغاز میکنند. قطعا برخورد افراد با این گونه زوجها به نوبه خود جالب و دیدنی است.
2 برادر، 2 باجناق، 2 خواهر، 2 جاری
مهدی و مهرداد خداپرست به همراه خانمها فاطمه و فائزه آقایوسفی نام این دو زوج دوقلو است... که البته در اوایل سال 89 مجله خانوادهسبز با آنها به گفتگو نشست...
این دو برادر میگویند، از آن جا که همواره در کنار هم بودیم، تصمیم گرفتیم با خواهران دوقلو ازدواج کنیم تا در زندگی، موفقتر و پر انرژیتر باشیم. من و برادرم علاوه بر اینکه دوست و همکلاس و هم رشته یکدیگریم اکنون نیز دو باجناق خوب برای هم هستیم.
خواستگاری از خواهران دوقلو با پا فشاری ما از سال 1384شروع شد و سرانجام در سال 1388 با معرفی یکی از اقوام، به خواسته قلبی خود نایل شدیم. نکته جالب این بود که مادرمان همان اوایل به منزل این دو خواهر رفته بودند و ما از آنجا بیخبر بودیم. تا اینکه به منزلشان رفتیم و بعد از چند جلسه آشنایی و تطابق معیارها به نتیجه رسیدیم. بد نیست بگوییم بعضیها ما را از ازدواج با دوقلو دور میکردند و سعی در تغییر تصمیممان داشتند ولی به هر حال خواستن توانستن است.
آنها در گوشهای از صحبتهایشان میگفتند دوقلوها برای افراد معمولا جذاب هستند و این جذابیت با دیدن دو زوج دوقلو دوچندان میشود. هنگام خرید، فروشنده از دیدن ما شگفت زده میشد وبه این ترتیب تخفیف خوبی میداد.
یک ماشین عروس داشتیم
حبیب و شهاب رحمانیان به همراه خانمها مهرنوش و بهنوش عباسآبادی زوج دوقلوی دیگری هستند که دربارهشان مطالبی خواهید خواند.
دو برادر میگویند، ازدواج ما کاملا سنتی بود. مراسم در یک شب برگزار شد و لباس هر دو زوج مشابه هم بود. یک ماشین عروس داشتیم من و برادرم در جلو و خانمها در عقب نشستند. چهره مردم وقتی یک ماشین عروس را با دو عروس و داماد میدیدند دیدنی بود.
خانوادههایمان مایل بودند تا قلهای بزرگتر با هم و قلهای کوچکتر با هم ازدواج کنند اما بعد از صحبت و آشنایی بیشتر، عکس قضیه اتفاق افتاد.
زمانی که هر چهار نفر به خرید و یا رستوران میرفتیم اکثرا فکر میکردند ما چهار نفر چهار قلو هستیم یعنی برادر و خواهریم نه اینکه دو زوج. این موضوع به دلیل عینکی بودن هر چهار نفرمان تشدید میشد.
منزلمان در دو ساختمان جدا اما به هم چسبیده است و به طور اتفاقی هر دو در طبقه سوم و با متراژ یکسان میباشد. شماره تلفنهایمان هم به غیراز شماره آخر که پشت سر هم است، یکی است.
همیشه با هم هستیم
محمدحسن و محمد حسین عبدا...زاده به همراه خانمها زهرا و مرضیه ملکی سودمند زوج دیگر دوقلو میباشند.
محمدحسن میگوید: ما برادران دوقلو به سال 1340 در تبریز به دنیا آمدیم، بعد از 25 سال زندگی مشترک با همسرانمان از این اتفاق زیبا، بسیار راضی هستیم. محصول این زندگی برای ما، دختری به نام هلیا بیست ساله و برای محمدحسین دو دختر به نامهای المیرا بیست و سه ساله متاهل و ایلارسیزده ساله است.
از ابتدا قصد ازدواج دوقلویی نداشتیم واین کاملا اتفاقی بود. خواهرمان در مجلس ختمی حضور داشت و در آن جا بستگان، خانمها را معرفی کردند. به این ترتیب اولین و آخرین تجربه خواستگاری به زندگی مشترک تبدیل شد.
محمدحسین میگوید: ما تا قبل از ازدواج دختر برادرم با هم در یک خانه زندگی میکردیم و این موضوع برای بچهها خیلی خوب بود. گویا دارای دو پدر و مادر بودند.
مثل تمامی دوقلوها ما هم برای مردم خیلی جالب هستیم. این قضیه حتی در مسافرتهای خارج از کشور نیز نمود دارد و افراد تمایل دارند باما عکس یادگاری داشته باشند.
نظر دختران آقایان عبدا...زاده را هم در مورد دوقلو بودن پدر و مادرشان بخوانید.
هلیا خانم میگوید: از این که پدر و عمو و مادر و خالهام دوقلو هستند بسیار خوشحالم. حتی هنوز بعد از این همه سال نمیتوانم پدر و عمویم را از پشت سر تشخیص دهم.
المیراخانم هم میگوید: همسرم هنوز تعجب میکند که چرا رنگ کادوهای پدر و عمویم نباید متفاوت باشد. به یاد ندارم مسافرتی رفته باشیم که عمو و خالهام در آن همراه ما نباشند.
عشق زمینی یا؟
در برنامه ماه عسل امسال یک زن و شوهر دعوت شدند که عشق آنها داستان و فیلمنامه نبود. عشقشون زمینی هم نبود. نمیدونم میشه گفت یه عشق آسمونی؟
حاج غلام قصه ما طواف خانه خدا نکرده بود طواف خانه دل کرده بود. حاجی قصه ما واقعا حاجی بود. عاشق همسرش بود همسری که ۲۰ سال تحمل کرد. همسری که ۲۰ سال تا دم مرگ رفتن و آمدن شوهرش را دید. همسری که ۲۰ سال دیوانهوار عاشق مردی بود که حتی از زور مواد مخدر نمیدانست دل دارد یا نه. چه برسد به این که عشقش را درک کند.
تیک زمانه حاجی ما یادگاری از نه سال پیشش است. یادگاری که با بوسیدن دست همسر پاک نمیشود ولی زیبا میشود. رنگ عشق به خودش میگیرد.
جواب چراهای غلام کاردی رو توی زندان هیچ کس نتونست بده. هیچ کس نتونست رنگ چشای عاشق همسرش رو بفهمه. کسی نفهمید ۲۰ سال سر کردن با این نوع زندگی چه حسی داره اما اگه ایمان به خدای این زن و شوهر نبود. اگه دکتر اصلی جوابشون کرده بود. اون وقت غلام یا گوشه زندان میمرد یا گوشه خیابون. اون وقت حاجی ما هیچ وقت نمیتونست عشق همسر و فرزندانش رو روی قلبش خالکوبی کنه اون وقت...
در برنامه ماه عسل یه زن و شوهری رو آورده بودن یه سی سالی بود که ازدواج کرده بودن! آقاهه 20 سال یه معتاد و دزد و خلافکار تمام عیار بوده! 18 سال توی زندان بوده! از بس شر و اوباش بوده همه ازش میترسیدن حتی خلافکارای تو زندان! اما میگفت حالا 9 ساله که پاکه پاکم! مکه هم رفته بود!!!! حاج غلام بهش میگفتن! زنش را میپرستید.